سكينه:

اين واژه از ريشه «سكن» به معناى استقرار و ثبات در برابر حركت است «1» و به آرامش روان آدمى ‏و رفع نگرانى، اضطراب و تشويش از او رهنمون مى ‏شود. «2» واژه سكينه، شش بار در قرآن به كار رفته است و برخى از اشتقاقات آن نيز معناى آرامش را در خود دارد.

جرجانى در تعريف اصطلاحى سكينه مى ‏گويد:

نورى در قلب انسان است كه در مواجهه با امور غيبى، به انسان ثبات و آرامش مى‏ بخشد. «3» ابن قيّم از آن به صورت موهبتى غير اكتسابى از جانب خداوند به بندگان ويژه ‏اش هنگام نگرانى و هراس دل‏هايشان ياد مى ‏كند كه تقويت ايمان و افزايش‏ يقين و ثبات نظر را درپى دارد. «4» برخى نيز سكينه را همان نيروى عقل دانسته‏ اند. «5» خواجه عبدالله انصارى با اختصاص بابى در منازل السائرين به تبيين مراتب و مقامات سكينه پرداخته است. «6» قرآن در ماجراى انتخاب طالوت به پادشاهى يهود از نزول سكينه خويش در تابوت بنى اسرائيل به صورت نشانه پادشاهى او ياد مى‏ كند: «إِنَّ ءايَةَ مُلكِه أَن يَأتِيَكُم التّابُوتُ فِيه سَكينَةٌ مِن رَّبّكُم».  (بقره/ 2، 248) مفسّران در تفسير اين آيه، آراى گوناگونى را بيان كرده ‏اند «7» كه بسيارى از آن‏ها جنبه افسانه‏اى دارد. «8» طبرسى به تفسيرى معقول از سكينه گراييده، آن را نوعى آرامش روحى و روانى مى شمرد كه با مشاهده آن تابوت، دل‏هاى بنى اسرائيل را در بر مى ‏گرفت. «9» علّامه طباطبايى پس از نقل برخى از آن اقوال، آن‏ها را قابل تأويل شمرده، منظور از سكينه را در اين آيه، روحى الهى مى‏ داند كه به قلب انسان، آرامش و به جان آدمى، استقرار و ثبات مى‏ بخشد. اين روح الهى، مرتبه‏اى از كمالات نفس انسانى و جلوه‏اى از روح ايمان است؛ «10» از اين روى خداوند در ديگر آيات، از سكينه به روح تعبير كرده است: «أُولئک كَتَبَ فِى قُلوبِهِمُ الإيمنَ و أيَّدَهُم بِرُوحٍ مِنه».  (مجادله/ 58، 22) «11» اين تفسير در برخى از روايات امامان معصوم عليهم السلام به چشم مى ‏خورد؛ «12» برخى مفسّران معاصر بر اساس تحليل پيش‏ گفته به تأويل اين دسته از روايات پرداخته ‏اند. «13» علّامه طباطبايى، تفسير مورد نظر خويش را در ذيل ديگر آيات سكينه نيز به گونه‏اى ديگر بيان مى‏ كند. در اين سرى آيات، از نزول سكينه الهى بر قلب پيامبر و مؤمنان هنگام سختى و دشوارى ‏هاى تبليغ دين ياد شده است: «هُوَ الّذِى أَنزَلَ السَّكِينةَ فِى قُلوبِ المُؤمِنينَ لِيَزدادُوا ايمناً مَعَ إِيمنِهِم ...». (فتح/ 48، 4) هر انسانى در زندگى به نيرويى روحى و روانى براى حركت و فعّاليّت‏هاى خويش نيازمند است. خداوند به جاى نيروى نخوت و تعصّب جاهلى، مؤمنان را از نيروى آرامش خويش برخوردار ساخته كه تقواى روح و روان از پيامدهاى آن است: «إذ جَعَلَ الّذِينَ كَفَروُا فِى قُلوبِهمُ الحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الجهِليَّةِ فَأنزَلَ‏اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلى‏ رَسولِه‏و عَلَى المُؤمِنينَ وأَلزمَهُم كَلِمةَ التَّقوى‏ ....» (فتح/ 48، 26) سكينه الهى در ماجراى هجرت پيامبر از مكّه هنگام پناه بردن به غارى در اطراف شهر، بر قلب پيامبر فرود آمده ولشكريان غيبى خدا به يارى او برخاستند و بدين وسيله، سرانجام، كلمه ‏ايمان‏ بركلمه كفر پيروز شد. «إِلَّا تَنصُروهُ فَقَدنَصَرَه‏اللّهُ إذ أَخرَجَهُ الَّذينَ كَفرُوا ... إِذ يَقُولُ ‏لِصحِبِه لاتَحزَن إِنَ‏اللّهَ مَعَنا فأنزل اللّه سَكِينتَهُ عَلَيه وأَيَّدَه‏بِ جُنودٍ لَّم تَرَوها وجَعَلَ كَلِمةَ الّذِينَ كَفرُوا السُّفلى‏ و كَلِمَةُ اللّهِ هِىَ العُليَا ....» (توبه/ 9، 40) «14» در صلح حديبيه نيز كه مسلمانان بدون سلاح و تجهيزات به اميد زيارت خانه خدا به سوى مكّه روان شده بودند، ناگاه اميد خود را برباد رفته ديدند و افزون بر احساس خطر جانى، درباره درستى وعده ‏هاى پيامبر نيز در دل‏هاى برخى از ايشان ترديد پديد آمد. در اين هنگام، پيامبر براى ايجاد هم‏گرايى ميان مسلمانان و تقويت روحيّه آن‏ها دستور داد همگى زير درختى با ايشان بيعت كنند. مؤمنان از اين فرمان پيامبر اطاعت كردند؛ آن‏گاه خداوند، آرامشى را از جانب خويش بر قلب ايشان نازل كرد و بدين وسيله، پيروزى نزديكى (فتح خيبر يا فتح مكّه) را برايشان به ارمغان آورد: «لَقَد رَضِىَ اللّهُ عَنِ المُؤمنينَ إذ يُبايِعونَك تَحتَ الشَّجَرةِ فَعَلمَ ما فِى قُلوُبِهِم فَأنزَلَ السَّكينَةَ عَلَيهِم و أثبهُم فَتحاً قَريباً.» (فتح/ 48، 18) «15» خداوند در جنگ حنين نيز همانند بسيارى ديگر از موقعيّت‏هاى دشوار صدر اسلام هنگام فرار مسلمانان، سكينه خويش را بر پيامبر و مؤمنان فرو فرستاد و نيروهايى غيبى را به يارى ايشان بر انگيخت و بدين وسيله، كافران را با وجود فراوانى تعدادشان به شكست كشاند:  «لَقَد نَصَرَكُم اللّهُ فِى مَوَاطِنَ كَثيرةٍ و يَومَ حُنينٍ إِذ أعجَبتكُم كَثرتُكُم فَلَم تُغنِ عَنكُم شَيئاً و ضاقَت عَلَيكُمُ الأرضُ بِما رَحُبَت ثُمّ وَلّيتُم مُدبِرِينَ* ثُمّ أنزَلَ اللّهُ سَكينتَهُ عَلى‏ رَسولِه و عَلى‏ المُؤمِنينَ و أنزَل جُنوداً لَم تَروهَا ....»  (توبه/ 9، 25 و 26) «16» انتساب سكينه در آيات متعدّدى به خداوند و پيوند آن با ايمان و تقوا در اين آيات، نشان دهنده معناى خاصّى از اين اصطلاح قرآنى است. علّامه طباطبايى با توجّه به اين نكته، سكينه را حالتى الهى و نوع ويژه‏اى از آرامش مى‏ شمرد كه فقط بر دل‏هاى پاك و جان‏هاى پرهيزگار فرود آمده و همواره تثبيت ايمان و افزايش روح تقوا را در پى داشته است و در نتيجه فقط به افراد ويژه‏اى در مراحل بالاى ايمان اختصاص دارد. «17».

(1). العين، ص 382؛ مفردات، ص 417؛ التحقيق، ج 5، ص 163. «سَكَن»

 (2). لسان العرب، ج 6، ص 312؛ معجم الفروق، ص 280؛ الميزان، ج 2، ص 289

 (3). التعريفات، ص 159

(4). مدارج السالكين، ج 2، ص 523 و 524

 (5). مفردات، ص 417. «سكن»

 (6). منازل السائرين، ج 1، ص 83- 85

 (7). قرطبى، ج 3، ص 162؛ وجوه القرآن، ص 130؛ الوجوه و النظائر، ج 1، ص 451

 (8). مفردات، 417

 (9). مجمع البيان، ج 2، ص 614

 (10). الميزان، ج 2، ص 289

 (11). همان، ص 290

 (12). الكافى، ج 2، ص 15؛ البرهان، ج 1، ص 509؛ بحارالانوار، ج 66، ص 177 و 178

 (13). الفرقان، ج 2، ص 169 و 170

(14). نمونه، ج 7، ص 419- 422

 (15). قرطبى، ج 16، ص 181- 183؛ مدارج السالكين، ج 3، ص 524

 (16). الميزان، ج 9، ص 222- 227

 (17). همان، ص 224- 229